آی لایی لایی لایی
خورشید چقد بالایی
خوش به حالت که هر روز
مهمون خونه هایی
از اون قدیم ندیما
تو آسمون نشستی
شیشه ی عمر شب رو
چه مردونه شکستی
یادت میاد یه روزی
بچه ها تشنه بودن
دخترای کوچولو
رو خاک نشسته بودن
امام حسین دلش سوخت
از بس که مهربون بود
داداش عبّاس رو گفتش
آبی بیار خیلی زود
چشم و دو دست و گریه
آی خیمه خیمه خیمه
عبّاس رو تشنه کشتن
آب نرسید به خیمه
قصّه ی اون روزا رو
قدرش رو خوب می دونیم
درس وفا و دین رو
تا همیشه می خونیم
هر روز دعا می کنیم
امام زمان زود بیا
تا اون موقع رهبرو
نگهدارش خدایا
(شعر از شاهد)